مناجات شب قدری
من با تو بـال و پـر گـرفـتـم یا الهـی کِـی دامـن دیـگـر گـرفـتـم یـا الـهـی ده مرتـبـه نـام تـو را با اشـک بُـردم قـرآن به روی سر گـرفـتـم یـا الهـی آغـوش تو باز است از بس مهربانی امشب تو را در بر گـرفـتم یا الـهـی کرده گناهم از تو دور، امشب دو دستی دامــانِ چــشـم تـر گـرفـتـم یـا الـهـی شرمنده ام از بس ز عصیان توبه کردم امـا گـنـاه از سـر گـرفــتـم یـا الـهـی با ذکر یا حیدر، سحر این حال خوش را از روضـه و منـبـر گـرفـتم یا الـهـی امشب قبولم کن که من این اشکها را از روضـۀ حـیـدر گـرفـتـم یـا الـهـی هر چـه نـباشـد خـاک پـای اهـل بیتم سرمـایه از ایـن در گرفـتـم یا الـهـی یک کربلا می خواستم آن هم که امسال از مـادرش آخــر گـرفــتـم یـا الـهـی |